کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد میرصفی     نوع شعر : مدح     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

مگر چه کیسه‌ای از نور داشت بر دوشش؟            که وقـت دیـدن او مـاه بـود مـدهـوشش

نـیـافـتـنـد یـتـیـمـان هـنـوز هـم، وطـنی            یـتـیـم‌خـانـه‌تـر از سـرزمـیـن آغـوشـش


هزار نـکـتۀ بـاریک‌تـر ز مـو پیـداست            میان هر نخی از وصلـه‌های تن‌پوشـش

امیـر زهـد و قـنـاعت به گوش این دنیا            چقدر خطبه که خواند و نرفت در گوشش

زمانه می‌برد او را ز خاطـرش؟ آری!            زمـانـه‌ای که خـدا می‌شود فـرامـوشـش
تمام هستی‌ات ای دل، محـبت مولاست            بهشت چیست
؟ چنین کودکانه مفروشش!

: امتیاز

مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : عادل حسین قربان نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

دنـیا چو عـلـی؛ شاهِ نجـف، شاه ندارد            زیـبـایـیِ او را بـه خــدا، مــاه نــدارد

گفتم به قلم شمّه‌ای از فـضلِ عـلی گو            گـفـتا: سوی او عـقـلِ بـشـر راه ندارد


ای شعر! بدان وصفِ علی کارِ کمی نیست            او غـیـرِ خـدا، شـاعـر و مــداح ندارد

هرکس که شود، مستِ تمـنای نگاهش            دیگر خـبر از شـام و سحـرگـاه ندارد

گفتند: دراز است سرِ رشتۀ این عشق            پس رشـتـۀ حُـبّـش، سـرِ کـوتـاه ندارد

در سینۀ این مرد، چه داغی‌ست، خدایا!            هم‌نـالـه و هـم‌راز، به جز چـاه، ندارد

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تـمـام دلـخـوشـی زنـدگی مـن ایـن اسـت           که وقت مرگ می‌آئی و مرگ شیرین است

مگر نگفتی عـلی جان؛ فَـمَن یَمُت یَرَنی           بیا که وقت وفـایت به عهـد دیـرین است


به رغم کوه گـناهی که می‌کشم بر دوش           سبک شدم چو پَر کاه و سینه سنگین است

شـهــادتـیـن مـرا فــاطــمــه تـقـبُّـل کـرد           بیا همه کس و کـارم! زمان تـلقـین است

ســلام وادی مـن؛ وادی الـسـلام عــلـی!           کجاست مسکن امنِ کسی که مسکین است

رسیده جان به لـبم یا لـبم رسـیده به جان           مرا دو بوسه به روی ضریح، تسکین است

کـفـن کـنـیـد مـرا رو بـه قـبـلـۀ حـرمـش           نجف چه جای قشنگی برای تدفین است

فراق و وصل مرا می‌کـشند یک میـزان           سرم به دامن حیدر، به روی بالین است

سـرم مـقـابـل ایــوان طـلای شـاه نـجـف           سرم مـقـابل زهـرا هـمیـشه پـائـین است

علی که ابروی او قابِ قـوس اَو اَدناست           اگر مرا نرساند به عرش، غمگین است

بخـواه روزی از این پـادشاه، بنـده خـدا!           گدای خانه او هر که هست تضمین است

ممات، عین حیات است و نار، عین بهشت           کسی که دل به علی بسته است خوش بین است

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

أشهدُ أنّ عـلی؛ گـفـتم که حـیرانت شوم            تا که بعد از شیعه بودن از محبّانت شوم
خاک پای قنبر و مالک شوَم هم راضی‌ام            دوست دارم همنـشین نابِ یـارانت شوم


با قـرائت‌های خـالی نه! که باید با عمل            تـا قـیـامـت حـافـظ آیــاتِ قـرانـت شـوم
سـائـلم! ایـنـبار هـنـگـام رکـوعـت آمدم            تا که مهمانِ عـقـیقِ سرخِ دستانت شوم
باز کـن با یک تـبـسم گـوشهٔ دسـتار را           
جانِ من هستی و می‌خواهم که جانانت شوم
یا أمیرالمؤمنین! در آن جهانِ بعدِ مرگ            با شهیدان میشود یکروز مهمانت شوم؟!
جان به کف آورده در راهت نشستم بیقرار            عید قربان است و خوش دارم که قربانت شوم!

: امتیاز

مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین ملکیان نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

یکّه بود و بی‌حریف، این شد که لشگر باب شد            لشگری را کشت، جنگ نابرابر باب شد

تیغ بر کف با نقابی از دل لشگر گذشت            در عرب، تشبیه ابروها به خنجر باب شد


هیبتش را چون موذن داخل محراب دید            ابــتــدای هـر اذان الله اکـبــر بـاب شـد

شیعیان توحـیدشان را در ولایت یافـتند            در نماز این شد که بعد از حمد، کوثر باب شد

اصلا از وقتی که فهمیدیم کوثر با علی‌ست            ختم قـرآن بین ما از جزء آخر باب شد

گـفـت پـیـغـمـبـر اَنَـا عـلـمٌ عـلـیٌ بابـهـا            در مدینه ناگهان سوزاندن در باب شد!

هرچه را شد باب کردند، آخرش اما چه شد؟            آخرش حـیدر امیـرالمـؤمنین ارباب شد

: امتیاز

مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

از پیـمـبر یا خـدا دربـارۀ حـیدر بپرس            یعنی از گوهرشناسان قیمت گوهر بپرس

گل به‌خوبی می‌شناسد باغبان خویش ‌را            وصف ساقی نجف را از خود کوثر بپرس


معنی مرد خـدا را نیـمه‌شب از نخـل‌ها            معنی شیر خدا را روز از لشکر بپرس

هـیچ دیـواری نـمی‌شد مـانـع راه عـلـی            از شکاف کعبه و دروازۀ خـیبر بپرس

در دل تاریخ آوای "سلونی" زنده است            مشکلات سخت را از صاحب منبر بپرس

نه! فرار از جنگ هرگز در مرام شیر نیست            قصه را از بدر یا احزاب یا خیبر بپرس

گاه برتر می‌شود یک نوکر از صد پادشاه            این تناقض علتی دارد که از قنبر بپرس

بین شعله با علی یا در گلستان بی‌علی؟            شوق آتش را از ابراهیم پیغـمبر بپرس

جمع خواهد شد پیمبر با علی در یک ‌بدن؟            ما نمی‌فهمیم این را از علی‌اکبر بپرس

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گل به‌خوبی می‌شناسد باغبان خویش ‌را            وصف ساقی نجف را از میِ کوثر بپرس

مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد مطیع ها نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

هرآنکس حُبِّ حیدر را تمنا می‌کند هر دم            دلش را جایگاه عشق مولا می‌کند هر دم

کسی کز اشتیاقِ دل نظر بر دُرّ می‌اندازد            ثواب روُیت روی علی را می‌کند هر دم


نجف عاشق‌ترین‌ها را به سوی خویش می‌خواند            نجف‌رفته، هوای کوی مولا می‌کند هر دم

عـلی‌‌‌‌ٌ حُـبّـهُ جُـنَّـه، قَـسـیمُ الـنّـار والجَّـنَـه            ولایش جنّت و دوزخ مُجزّا می‌کند هر دم

رسول الله، افلاک است تحت منظرش اما            خدا را در جمال «او» تماشا می‌کند هر دم

مگر می‌شد به یک شب در چهل منزل یکی باشد            علی هست آنکه حل این معمّا می‌کند هر دم

شگـفتی آفـرین باشد، ولی المؤمنین باشد            خداوند تـعـالی را هـویـدا می‌کند هر دم

به ایوانش اگر رفتی، مباشی کمتر از خورشید            که خورشید ارتزاق نور از اینجا می‌کند هر دم

تمام آفـریـنـش چـشم بر دست علی دارد            ولی مولا نظر بر دستِ زهرا می‌کند هر دم

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نـمی‌رسد به کـفِ پـایت آسـمـان حـتی            اگر که قـد بـکـشد روی نـردبان حتی

نمی‌شود نفسی از تو را به شعر کشید            اگـر خـدا بـدهـد عـمـرِ جـاودان حـتی


بهـشـتِ خـاکی دنـیایِ سـایـه‌سارت را            نـمی‌دهـیـم به جَـنّـات آن جـهـان حتی

کجاست خانۀ عرشت؟ که در شب معراج            کسی نداشت از آن لامکان نشان حتی

تو ناشـناسِ زمـینی؛ نمی‌شـنـاسـیـمـت            اگـر که بـاز کـند آسـمـان دهـان حـتی

فقط تویی که شـبیه تویی؛ نظیر تو را            کسی ندیـده در آئـیـنه‌ات؛ در آن حتی

عـدالـتی که تو دادی به تـارک تـاریخ            نـدیـده کس بـدلش را به داسـتان حتی

شکسته است نمکدان به سفرۀ زخمت            به دستِ هر که گرفته‌ست از تو نان حتی

مـنـاره چـاهِ عــذابِ مــؤذنـش بـشــود            اگر بدون تو گـفـته‌ست یک اذان حتی

جـماعـتی که مسلـمانِ دینِ غیر تـوأند            جـهـنم است سـزای ثـواب‌شـان حـتـی

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : عباس همتی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بر روی دوشت کیسه کیسه کهکشان بود            منظومه‌هایی مملو از خرما و نان بود

سهم کبوترهاست خوشه خوشه پروین            عـمری زمینِ زیرِ کـشـتت آسمان بود


در کـوچـۀ بی‌انـتـهـای حُـسـن خـلـقـت            بـاید به دنـبـال بـهـشـتـی جـاودان بـود

در فکر مردم با چه حالی صبح کردی؟            «حی علی خیرالعـمل» وقت اذان بود

از شمع بیت‌المال پرسیدم به من گفت:            سهم خودت از آن فقـط زخم زبان بود

فصل‌الخطاب هر قضاوت بود حکمت            فصل‌الخطاب غـزوه‌ها شمشیرتان بود

شمشیر تو روی سخن با دشمنان داشت            لبخـنـدت امـا دسـتـگـیـر دوسـتـان بود

لبخـنـد، اشک شـوق ایـتـام است، لـبخـند            هر روز و شب بر سفرۀ تو میهمان بود

لبخـند را خـانه‌نـشـین کـردند و با اخـم            گـفـتـند با مـردم نـبـایـد مـهـربـان بـود

هرچـند انـسـانـیـت از مـا رو گـرفـتـه            اما به قـدر وسـع انـسـان می‌تـوان بود

: امتیاز

مدح و منقبت امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

تو را تا دیـده‌ام محـو جـمال کـبریا دیدم           تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم

تو را در سجدهٔ باران و بر سجّادهٔ صحرا           به هنگام قنوت برگ‌ها، در «ربّنا» دیدم


تو در هفت آسمان سیر و سفر می‌کردی امّا من           تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم

کنار «حجر اسماعیل» در سرچشمهٔ زمزم           صفا و مروه را گرد تو در سعی و صفا دیدم

«تو را دیدم که می‌چرخید گرد خانه‌ات کعبه           خدا را در حرم گم کرده بودم در شما دیدم»

تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر           تو را مـولـود کـعـبه، قـبلهٔ اهل ولا دیدم

تو را فرمان بر «یا ایها المدثر» از اول           تو را «السابقون السابقون» از ابتدا دیدم

تو را پابند پیمان الست از مطلـع هستی           تو را عاشق‌ترین دلدادهٔ «قالـو بلا» دیدم

تو افکندی حجاب از روی «کَرّمنا بنی‌آدم»           که سـیـمای تو را آئـیـنـهٔ ایـزدنـما دیـدم

تو آدم را فراخواندی به علم «عَلَّمَ الأسماء»           تو را در کـشتی نـوح پیـمبر نا خدا دیدم

اگر اعجاز موسایی عصا بود و ید بیضا           سرانگشت تو را پرگار تقدیر و قضا دیدم

نه تنها از تو شد عیسی مسیحادم، که از اوّل           تو را هم عهد و پیـمان با تمام انبیا دیدم

سلیمان از تو حشمت یافت هنگام نگین‌بخشی           تو را روح قناعت، اسوهٔ فقر و غنا دیدم

زدی خود را به آب و آتش ای شمس جهان‌آرا           تو را پـروانهٔ پیغـمبر از غـار حرا دیدم

به جولان‌گاه احزاب و نبرد خندق و خیبر           به دستت تیغ «لا سیف» و به شأنت «لا فتی» دیدم

به یک ضربت که در خندق زدی، در برق شمشیرت           جهانی را به لب «اَهلاً و سَهلاً مَرحَبا» دیدم

تلاوت کردی «آیات برائت» را به زیبایی           تو را خورشید بام کعبه در «اُمُ القُری» دیدم

تو را در مسجد و محراب، در میدان و بر منبر           تو را در بی‌نهایت، در کجا در ناکجا دیدم

چه می‌دیدم خدایا روز فتح مکّه با حیرت           خلیل بت‌شکن را روی دوش مصطفی دیدم

«و سُبحانَ الّذی أسری بِعَبدِه» را که می‌خواندم           تو را در لیلةُ المعراج، با بدرُالدُّجا دیدم

سـراغ آیـهٔ «اَلـیَـوم اَکـمـلـتُ لکُم» رفتم           تمـام آیـه را وصف عـلی مرتضی دیدم

شکوه و عزّت هستی! کمال عشق و سرمستی!           چه گویم من که روی دست پیغمبر چه‌ها دیدم

تو را در سایۀ باغ «اَلَم نَشرح لَکَ صَدرَک»           شکوفا یافتم، مصداق «مِصباحُ الهُدی» دیدم

گل روی تو را در «سَبِّح اسم ربَّکَ الاعلی»           تَجَـسُّم کردم آری، تا جـمال کـبـریا دیدم

تو را در سورۀ «حامیم تنزیلٌ منَ الرَّحمن»           تو را در آیهٔ تطهیر و در «قُل اِنَّما» دیدم

تو را در نون «اَلرَّحمن» و عین «عَلَّمَ القُرآن»           تو را در یای «یاسن» ترجمان طا و ها دیدم

تو را در «قُل کَفی بِاالله» در «وَالتّین وَالزَّیتون»           تو را در «لیسَ لِلانسانَ اِلّا ما سَعی» دیدم

نه تنها هست اوج رفعتت در «قاف و القرآن»           تو را در سورهٔ وَالشَّمس و طور و وَالضُّحی دیدم

تو را با چهرهٔ پوشیده و خرما و نان بر دوش           کـنار زاغـه‌های شهـر کـوفه بارها دیدم

نوازش از تو می‌دیدند فرزندان شاهد هم           تو را با گوهر اشک یتـیـمان آشنـا دیدم

به مسکین و یتیم از بس محبّت کردی و احسان           تو را در سورهٔ انسان و متن «هل أتی» دیدم

چه می‌دیدم خدا را در سکوت محض نخلستان           تو را هر نیمه‌شب، در گریه‌های بی‌صدا دیدم

شبی که شمع بیت‌المال را خاموش می‌کردی           تو را با بی‌ریایی، خفته روی بوریا دیدم

چو راز غربت خود را به گوش چاه می‌گفتی           چو نیلوفر کشیدم قد، تو را ای ماه تا دیدم

تو را پشت در آتش زده، با زهرةُالزّهرا           صبور و مهربان، در تیرباران بلا دیدم

اگر نامردمان دست تو را بستند، آن‌ها را           اسیر پنجـۀ تـقـدیر، در «تَـبَّت یَدا» دیدم

در ایوان نجف، در کوفه، در محراب مسجد هم           شهادت‌نامهٔ «فُزتُ وَ رَبَ الکَعبه» را دیدم

پس از آن لیلة القدری، که شد شقُّ القَمَر، هرشب           تو را در جوهر خون شهـیدان خدا دیدم

تو را یاری‌گر خون خدا، با عترت یاسین           تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم

تو را در آسمان نیلگـون ظهـر عاشورا           تو را در سایه‌روشن‌های شام و کربلا دیدم

شب شام غریبان و پرستوهای سرگردان           تو را دلسوخته در شعله‌زار خیمه‌ها دیدم

اگر خورشید دشت کربلا از نوک نی سر زد           تو را در موجی از آیات تسلیم و رضا دیدم

تو را با کاروان اهل‌بیت وحی در غربت           تو را در حیرت از خورشید در تشت طلا دیدم

کسی از آستانت دست خالی برنمی‌گردد           که در آئـیـنـهٔ آئـین تو مهـر و وفـا دیـدم

: امتیاز

مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌السلام

شاعر : اسلام مولایی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

الا ای آنکه نامت مشتق از نام خدا باشد            نبی را جانشین هستی و نامت مرتضا باشد

کسی درک مقامت را ندارد، بسکه والایی            کسی نشناخت جاهت را، که شأنت ماورا باشد


نه تنها ما که عالم ریزه‌خوار سفره‌ات باشد            کریمان، سائلان گوشه‌چشمی از شما باشد

ولای تو بود رمز نجات از آتش دوزخ            عمل هرچند خالص، بی‌ولایت بی‌بها باشد

دخـیل گـنـبد زردت دل بیـمـار می‌باشد            حریم قدسی‌ات ما را چنان دارالشفا باشد

یقین دارم که هر کس در حریمت بار بگشاید            نگفته حاجتش را با شما، حاجت‌روا باشد

به درد درمندان دو عـالم ای مسـیحا دم            خدا داند که ذکر نام تو همچون دوا باشد

تو ای آئـیـنـۀ ایـزد، عـلـی عـالـی اعـلا            صفاتت جلـوۀ اوصاف حی کـبریا باشد

شب معراج پیغمبر، قسم بر قاب قوسینش            خدا هم با پیمبر با صدایت همصدا باشد

ز بسکه وصف تو پُر کرده پهنای دو گیتی را            که با احـوال تو بیگـانه حتی، آشنا باشد

تو ای مولود کعبه، کعبه را تو روح توحیدی            تویی قبله، که رویت قبله را قبله‌نما باشد

نه در روز غدیر خم که از روز ازل، آقا            امیرالمومنین بودی واین منصب تو را باشد

گواه غربت جانسوز تو چاه هست و نخلستان            نوای غـربتت پیـچـبده در کـربـبلا باشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ کعبه از اول محترم و محل عبات و توحید بوده است؛ توسط حضرت آدم علیه السلام بنا شده است و بعد از خراب شدن در جریان طوفان نوح بعدها به دستور خداوند توسط حضرت ابراهیم علیه السلام  بازسازی شده است

تو ای مولود کعبه، کعبه با تو محترم گردید            تویی قبله، که رویت قبله را قبله‌نما باشد

مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حمید اکبری نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

با زحـمـت آوردم خودم را؛ نیـمـه‌جانم            دورم مـیـنـداز ای کـریم ای مـهـربـانم

دسـتـم بـه دامـانـت کــم آورده گـدایـت            بـدجـور نـفـس سرکـش افـتاده به جانم


در باز کن سنگین شده بارم کمک کن            عـبدی ضـعـیـفـم؛ مسـتمـنـدم؛ نـاتـوانم

هـر چـنـد کـه دیــر آمـدم امـا رسـیــدم            یک گـوشه زنـجـیـرم کن آقـا تا بـمانم

چیزی به جز شرمندگی در چهره‌ام نیست            چـیـزی نـدارم غـیر نـامـت بر زبـانـم

خواهی بزن خواهی مرا یکجا بسوزان            اما مـکـن با دوری از خود امـتـحـانـم

مـن از جـوانـی کـردنـم خـیـری نـدیدم            ســودی نـدارد ایـن وجـود پُــر زیـانـم

می‌ترسم اینکه آخر از چـشمت بـیـفـتم            از بـس کـه دنــبــال نـگــاه ایـن و آنـم

بـی‌مـشـتـری بــودم ولـی آقـا خــریـدم            یـک بــار دیـگـر داده اربــابـم امــانـم

لب تشنگی در ماه روزه گریه‌دار است            بـایـد بـرای گـریـه‌ام روضـه بـخـوانـم

از بعد عباسش حسین اینگونه می گفت            پـشـت مـرا خـم کـرده عـبـاس جـوانـم

فـریـاد زد ادرک اخــا افــتــادم از پــا            دارم به زحـمت پـیـکـرم را می‌کـشانم

شــرمــنــده‌گـی آب‌آورم را آب کــرده            یـا رب مـبـادا بعـد از او زنـده بـمـانـم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ فراموش نکنیم که امام معصوم پناه همه عالمیان است و حتی پناه حضرت عباس علیه السلام نیز خود سیدالشهداست 

پـشت و پـنـاهـم عـلـقـمه رفـت و نیامد            پـشـت مـرا خـم کـرده عـبـاس جـوانـم

مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسین رحمانی نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دورهم جمعـند هرشب دلبر و دلدارها            خوش به احوال پـریشان همه بیدارها

توبه کردم هی شکستم توبه‌ها را پشت هم            خسته‌ام من از خودم از این‌همه تکرارها


درد دین دیگر ندارم دل به غفلت داده‌ام            وای اگر اسمم رود در زمرۀ بی‌عارها

ربی  اَفـنَـیتُ شَـبابی دست خالی آمدم            ورشکسته بنده‌ام سرخورده از بازارها

عـاقـبت این بـنـده آلـوده لایق می‌شود            بی‌نتـیجه که نمی‌مـاند هـمه اصرارها

نا امید از رحمتت هرگز نبودم، نیستم            بدتر از من را تو بخشیدی خدایا بارها

خسته و زخمی به درگاه تو برگشتم کنون            دیدم از شیطان و نفسم لطمه و آزارها

روضۀ اربـاب آزادم کند از دام نفـس            دستگـیری می‌کـند اربـاب از بدکارها

بعد مغـرب بود آب آزاد شد در کربلا            آب خوش پائین نرفت ازین گلو افطارها

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

روضه اربـاب آزادم کرده از دام بـلا            دستگـیری می‌کـند اربـاب از بدکارها

مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مصطفی هاشمی نسب نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

نیمی از فرصت تقریب به دلدار گذشت            چشم بر هم زدم و این همه اسحار گذشت

شب به شب آمدن و ناله زدن بر در دوست            چون نسـیم سحـری آمد و ناچار گذشت


گر چه کالای من غـم‌زده بـازار نداشت            کسب و کارم همه با لطف خریدار گذشت

چه خداوند رحیمی‌ست که با قطره‌ای اشک            از سر معـصیت بی‌حـد و بسیار گذشت

گـذر هـر نَـفَـسْ‌آلـوده به این دِیـر افـتـاد            شامل عفو خدا گشت و سبک‌بار گذشت

زودتـر بـاید از این مـائـده کـامی بـبریم            نیـمی از سـفـرۀ مـهـمانی غـفـار گذشت

نیمی از ماه گذشت و مه من جلوه نکرد            چه کنم نیـمه‌ای از فُـرجـۀ دیدار گذشت

نیمه‌ای رفت ولی نیم دگر در پیش است            ای خوش آن کس که از این ماه، سزاوار گذشت

هر شب اینجا دل من مضطربِ بانویی‌ست            محـملش از وسطِ کوچه و بازار گذشت

سنگ می‌آمد و بر روی برادر می‌خورد            خواهـر غـمزده با دیـدۀ خونـبار گذشت

پیش چشمان پدر، دخترکش سیلی خورد            عمر کوتاهِ گُـلش در غـم و آزار گذشت

: امتیاز

مدح و منقبت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : علی مقدم نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

گدای لطف و جودِ مجتبی باشد، کرامت هم           فقیر و ریزه‌خوار خوانِ او باشد، سخاوت هم

حَسن صورت، حَسن سیرت، حَسن خَلق و حَسن خُلق است           که معنا عاجز است از حدّ توصیفش، عبارت هم


چنان افتاده‌ام بر خاکِ پایِ مجتبی امروز           "که فردا برنخیزم، بلکه فردایِ قیامت هم"

کجا او دوستان را از دعا محروم می‌سازد           دعا می‌کرد بهر آن‌که بود اهل اهانت هم

ضمانت می‌کند دنیا و عـقبای محبان را           که اینجا دستگیری می‌کند، آنجا شفاعت هم

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

پیغمبران دورِ پیمبر جمعشان جمع است            خیلِ ملائک دورِ حیدر جمعشان جمع است

مـادر شـده زهـرا و آمـد ساره با لبخـند            حوّا و مریم؛ دورِ مادر جمعشان جمع است


نوزاد نه! نورِ کـرامت! حُسنِ نامحـدود            در دست‌هایش دُرّ و گوهر جمعشان جمع است

یا مجـتـبی گـفـتند و بـوسـیدند پـایش را            خورشید و ابر و ماه، دیگر جمعشان جمع است

حاتم به بازو بـسـته حـرزِ یاحسن را و            در خانه، سائل‌هایِ مضطر جمعشان جمع است

لبـریـزِ روزه‌دارها شد امشب این خانه            وقتِ اذان از قبل، بهتر جمعشان جمع است

دارند می‌گـیرند از چـشمِ حـسن حـاجت            سلمان و مالک، حُجر و قنبر جمعشان جمع است

شخصِ کریمِ اهل بیت آمد؛ بهشت اینجاست            اینجا که اهلِ دل، سراسر جمعشان جمع است

وعّاظ، قـاری، مستـمع، مداح، شاعرها            اطرافِ حیدر خیلِ نوکر جمعشان جمع است

با، یا حسن دل می‌بریم از پنج تن هرآن            روزی که دورِ حوض کوثر جمعِ‌مان جمع است!

: امتیاز

مدح و منقبت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : عاصی خراسانی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

حَسن؛ بگو و ببین اسم محترم این است            هزار شکر مرا ذکر دم به دم این است

بگو همیـشه که یا محـسن بحـقّ حـسن            که پیش حضرت حق بهترین قسم این است


سه بار زندگی‌اش را تـمـام بـخـشید او            به هر چه هست کشیدن خط عدم این است

گـرفـتـه لـقـمـه بـرای جـذامـیـان حـتـی            بگو به مدعـیان، معـنی کَـرَم این است

به وقت بذل کریم و به وقت رزم دلیر            سخاوت است و شجاعت، هم آن و هم این است

جمل که رفت به میدان، علی چنین می‌گفت:            مـحـمـد حـنـفـیّـه بـبـیـن جَـنَـم این است

که گفته است حسن بی‌حرم بُوَد اصلا؟!            میان دل حرمش باشد و حرم این است

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

من کـویـرم آمـدم تا ابـر بـارانـم کـنـنـد            آتـشـم اما در این شب‌ها گـلسـتانـم کنند

شب به شب این در زدن‌ها کار خود را می‌کند            هر چه باشم درد، در این ماه درمانم کنند


من گناهم هرچه هست از نا امیدی کمتر است            غرق عصیانم، الهی غرق غفرانم کنند

مست دنیایم ولی این شب‌نشیـنی‌ها مرا            مستِ مستِ مست از سبحانَ سبحانم کنند

هرچه باشم از محالات است در این بارگاه            بی‌محـلی بر من و حال پـریـشانـم کـنند

چهارده شب من در این خانه گدایی کرده‌ام            تا که امشب آستان بوسِ حسن جانم کنند

ظلمت محضم ولیکن رو به ماه آورده‌ام

بر خـدای دست و دلبازان پـناه آورده‌ام

ریخت عالم را بهم، دست عطای مرتضی            هر که را دیدم شده امشب گدای مرتضی

ثـانیه ثـانـیه امـشب به گـل روی حـسن            مرده زنده می‌کند دارالـشـفای مرتضی

آی دنیا بعد از این از فقر دیگر بیمه‌ای            آمده مشکـل‌گـشـای بـچـه‌های مـرتضی

لشکر باطـل چه آید بر سرش، الفـاتحه            فاطمه آورده سرلشکـر برای مـرتضی

آمـده تـا روزهای تـلـخ را شـیـرین کند            آمده غـوغـا نـمـایـد پـا به‌پـای مرتضی

کار تزویر و نفاق و ظلم و فتنه زار شد

عالمی مبهوت این شاه و سپه سالار شد

ای مبارک ماهِ این ماه مبارک یا حسن            آمدی و با تو شد جود و کرم معنا حسن

آشـنا و غـیر نـشـنـاسد مـرام فـاطمی‌ت            ای دلت دریاتر از دریاتر از دریا حسن

ای که بر زهرا تو اول‌بار مادر گفته‌ای            ای بزرگ و ای سرآغاز بنی‌الزهرا حسن

شیر مرد معرکه، سردار صفین و جمل            هر کسی که با تو در افتاد شد رسوا حسن

ای که زد صلح تو طعنه تا ابد بر هر چه جنگ            هرچه آید پیش، باشد پرچمت بالا حسن

اولین شاگرد و شاگـرد اول مـولا تویی

مرشد شیران بی‌تکـرار عـاشورا تویی

ای همیشه چاره سازم دوستت دارم حسن            سـرور بـنده نـوازم دوسـتت دارم حسن

همدمم، سنگ صبـورم، ای پـناه آخـرم            محرم هر درد و رازم دوستت دارم حسن

مهربان آقای من یک بار هم در خانه‌ات            رد نشد دست نیازم دوستت دارم حسن

بارها با نام تو در طـرفـة‌العـیـنی فـقـط            طی شده راه درازم، دوستت دارم حسن

هرکه خواهد هر چه گوید من مسلمان توأم            ای نیازم، ای نمازم، دوستت دارم حسن

من به مردم گفته‌ام دارم رفاقت با حسن

آبـرویم را نـبـر روز قـیـامت یا حـسـن

یا معـز الـمؤمنین ای خسته از کـفـارها            آمده جـانت به لب از ظاهـر دیـن‌دارها

آی لعـنت تا قـیـامت بر مـرام روزگـار            هیچ کس یـاور نـشد بر یـاور بی‌یـارها

هم به مسجد، هم به خانه، هم میان کل شهر            خوب حقت را ادا کردند ای گل، خارها

ای شهید مـاجـراهای مگـوی روزگـار            تا ابـد شـرمـنـدۀ تو کـوچـه‌هـا دیـوارها

شاهِ افـلاکی من، حـتی مـزار خاکی‌ات            می‌زند طـعـنـه به کـل کـاخ‌ها دربـارها

ای شهید کوچه‌ها، تنهاتر از مولا حسن

چشم ماهی‌های دریا از غمت دریا حسن

: امتیاز

مدح و منقبت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : کمیل کاشانی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دلی که در غم و شادی همیشه با حسن است            مسیر قبلۀ او هست هر کجا حسن است

حدیث " قـصۀ ناگـفـته " را که می‌دانی            به دردهای دلِ خـسته، آشنا حسن است


به سفـره‌داری او غـبطه می‌خورد حاتم            که در قـبـیلۀ ایـثار، کـدخـدا حسن است

کسی که فرصت خواهش نمی‌دهد به گدا            و بیشتر ز گمانش کند عطا حسن است

سراغ مروه و سعی صفا چه می‌گیری؟            بیا مدینه! ببین مروه و صفا حسن است

تویی که طعنه به صلح حسن زدی، خاموش            که شرح و ترجمۀ متن کربلا حسن است

به نقش صورت او حُسن را تمام کـشید            نـمـونـۀ هـنـر کـامـل خـدا حـسـن اسـت

کـبـوتـرانـه دلـم پَـر کـشـید سوی بـقـیع            نَفَس نَفَس نَفَسَم غرقِ ذکر "یا حسن" است

عـزیز فاطمه هست و بهـار باغ رسول            چه فرق می‌کند این که حسین یا حسن است

: امتیاز

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : علی گلچین پور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

باران گرفت و کوچۀ دنیا صفا گرفت            دریا به یُمن نورِ وجودش ضیاء گرفت

روحِ کرم ز فیض قدومش جلا گرفت            سائل همیشه رزق خود از مجتبی گرفت


زیـبـاتـرین تـرانـۀ لـب‌ها خوش آمدی

اول امــامــزادۀ دنــیــا خــوش آمــدی

مـاهِ خـدا ز بـرکـت تو این چـنین شده            عـشـقت دلـیل هر نـفـس مـؤمنین شده

زلف کمند توست که حبل المتـین شده            اصلا کـرم به نـام تـو آقا عـجـین شده

عـمـری گـدایِ سـفـره و میخـانـۀ توأم

عـمـری خـمـار بـاده و پـیـمـانـۀ تـوأم

سنگ تو را به سینه زده جانم از ازل            ای آبروی شعر و ادب، قطعه و غزل

احسانِ بی‌کـرانِ تو در هر زبـان مثل            شد قـاسـم تو وارث احـلی من العـسـل

بی‌حب تو عسل به دهانم هلاهل است

آخر به جز حسن چه کسی یار سائل است؟

ذکـرِ گـره‌گـشـا، حـسـن بن عـلی مـدد            فـرزند مـصطـفی، حسن بن عـلی مدد

ای مروه و صـفـا، حسن بن علی مدد            ای نـورِ کـبـریـا، حـسـن بن علی مـدد

هفت آسـمان به حیرتِ ذکرِ سجـود تو

عزّت گـرفته‌ پـرچـم دین با وجـود تو

تـنـهـا دلـیـل عــزّت مـن، آبـروی مـن            پُـر کن پیاله را که تهی شد سبوی من

یک لقمه نان ز دست تو شد آرزوی من            یک بار هم نظر بنما سمت و سوی من

نـورِ خـدا ز سوی تو شد منجلی حسن

ای ذو الـفــقــار دوم آل عــلـی حـسـن

سر تـا به پـایت آیـه به آیـه پـیـمـبـری            تـو اولـیـن ســلالــۀ آیــات کــوثـــری

آقا میان معـرکه کـردی چه محـشـری            دیـدنـد در جـمـل کـه تـجـلّـیِ حـیدری

جانم به ضربِ دستِ تو ای تیغِ صیقلی

ای فـاتـح جـمـل پـسـر مـرتضی عـلی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا عبارت شفا گرفتن برای دریا معنا ندارد و بیشتر بخاطر رعایت قافیه آمده است

باران گرفت و کوچۀ دنیا صفا گرفت            دریا به یُمن نـورِ وجودش شفا گرفت

مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

پیـاله را نفـسِ شـربتِ طـهـور شکست            نـمـاز آیـنـه‌ها را هـبـوط نـور شکـست

سکوت نیمۀ شب را طنین شور شکست            در ازدحام، پَر و بال‌های حور شکست


تمام عـرشِ برین محـو چهرۀ ماه است

لب ملائکه مشغـول اَحـسَنُ الله... است

تبـسمـش همۀ شهر را غزل‌خـوان کرد            کویر خالی از احساس را، گلستان کرد

و آسـمـان خـدا را سـتـاره بـاران کـرد            طراوت رمضان را دَمَش دوچندان کرد

سـتـاره‌ای بـدرخـشـیـد و بی‌نـقـاب آمـد

دُرُسـت نـیــمـۀ ایـن مــاه، آفــتـاب آمـد

به روحِ آیـۀ تطهـیرِ خویش، تن بخشید            به پیکـر غـزل خـویش پیرهـن بخـشید

به حُسن عاطفۀ خویش، ذوالمِنَن بخشید            خدا به حـیدرکـرار خود حـسن بخـشید

بـه آفــتــاب بـگـوئـیــد آمــده قــمــرش

هزار جان گـرامی فـدای گُـل ‌پـسـرش

شراب عـشق به قـربان ساغـرش رفته            هـزار رود به دریـای اطـهـرش رفـتـه

فـرشته وقت تمـاشـاش شـهـپـرش رفته            نـگـاه بـنـده‌ نـوازش بـه مـادرش رفـتـه

دل مـرا بـخـدا بُـرده خـوی مـادری‌اش

چقدر فاطمه‌ وار است ذرّه پـروری‌اش

به نـام نـامی شـاه کـرم، بـه نـامِ حـسن            قـیـام کـرده کـرامـت به احـتـرام حسن

شده‌ست مـرغ کـرم‌خانه جـلد بام حسن            هـزار حـاتـم طـایـی بُـوَد غـلامِ حـسـن

گدا، یتـیم و گرسنه به برکـتـش سیـرند

جـذامـیـان مـدیـنـه به پـاش مـی‌مـیـرند

شـکـسـتـگـیِ پــر و بـال را شـفـا دادن            مِـس وجــودیِّ عُــشّــاق را جــلا دادن

بـه سـائـلان و گـدایـانِ خـود بـهـا دادن            به دست با کرم خود به سگ غذا دادن

تمام این همه یک شمّه از کرامت اوست

نمی ز قطرۀ دریای پُر سخاوت اوست

حــســـن دلاور آلِ نــبــیِ دادار اســت            میان لشکر حـیدر امیر و سردار است

اگر که تیغ کِشد، کار دشمنان زار است            دُرُست مثل پدرجانِ خود جگردار است

یلی که بـوسه زده جـبرئیل دسـتـش را

شترسوار جمل خورده ضرب شصتش را

چِقَدر زحمت بی‌حـد کشید و همت کرد            هـزار بـنـدۀ گــمـراه را هــدایـت کـرد

بـرای دیـن خــداونـد اسـتـقــامـت کـرد            بـنـای مـکـتب اسـلام را مـرمـت کـرد

چه رنج‌های فراوان به پای عشقش دید

سه بار مال خودش را برای دین بخشید

درخت خشک غمم، کوهساری از دردم            شـبـیه فـصل زمسـتـان گرفـته و سردم

عـزا گـرفـتــۀ ایـن روزگـار نــامــردم            بـرای حِـلـم حـسـن آه مـی‌کـشـم هر دَم

کسی که ماهی دریا به پاش گریه نمود

برای غـربت بی‌انـتـهـاش گـریـه نمـود

هنوز چـشم تـرم شـورِ عـشق کـم دارد            چِـقَـدر سـیــنـۀ تـنـگـم هـوای غـم دارد

غـمـی که ریـشۀ دیـریـنـه در دلـم دارد            «امـــامـــزادۀ آبـــادی‌ام حـــرم دارد»

ولـی بــرادر زیـنـب نـه مـرقـدی دارد

نه زائری، نه ضریحی، نه گنبدی دارد

قسم به باد که زنگار را ز شیشه زدود            قسم به آبی دریا، قسم به چشمه و رود

قـسـم به بـال و پـر یـاکـریمِ خـاک‌آلـود            به کـوری هـمـۀ آن حـرامـیـان سـعـود

بـقـیـع، مـرکـز دیـدار شـیـعـه‌هـا گـردد

قسم به فاطمه، "صحنِ حسن" بنا گردد

: امتیاز